قرآن درياي مواجي است که به فرموده اميرمؤمنان(ع) «ظاهره انيقٌ و باطنه عميقٌ، لا تَفني عجائبُه ولاتَنقضي غرائبُه، ولا تُکشَف الظلماتُ الا به؛ ظاهر آن شگرف و باطن آن ژرف و ناپيداست، مطالب شگفتآور آن تمام نميشود و اسرار نهفته آن پايان نميپذيرد و تاريکيها بدون آن بر طرف نخواهد شد.»[1] اگر چه دستيابي به اعماق بينهايت اين قانون زندگي و قاموس بندگي فقط در دسترس خاندان عصمت و طهارت است؛ اما اين سبب نميشود که ما از هدايت آن محروم مانده و آن را به نطق نياوريم. درطول تاريخ، همواره مفسران بزرگ به اندازه وسعت و ظرفيت خود از اين زلال معرفت نوشيده و نوشاندهاند.
يکي از مباحث مهم تفسيري که با رسالت نزول وحي و قرآن کاملاً منطبق است، بحث از مسائل تربيتي و يا «نظام تربيتي در قرآن» است. در اين ميان روششناسي تفسير در حوزه علوم انساني بهصورت عام و در حوزه علوم تربيتي بهصورت خاص از جايگاه ويژه برخوردار است. ما در اين نوشتار در صدد بررسي برخي زواياي اين بحث برآمدهایم؛ و در ابتدا مفاهيم دخيل در اين حوزه را به اختصار بررسي مينماييم:
مقصود از «روش» در تفسیر قرآن، استفاده از ابزار يا منبع خاص در تفسير است که معاني و مقصود آيه را روشن ميسازد و نتايج مشخصي را بهدست ميدهد. به ديگر سخن، چگونگي کشف و استخراج معاني و مقاصد آيات قرآن را، «روش تفسير قرآن» مينامند.[2]
اين روشها در يک نمايه کلي به دو صورت «صحيح و معتبر» و «باطل و غير معتبر» تقسيم ميشوند؛ و در نگاهي جزیيتر روش صحيح به شش صورتِ: تفسير قرآن به قرآن، تفسير روايي، تفسير علمي، تفسير عقلي و اجتهادي، تفسير اشاري، و تفسير ترکيبي از پنج گونه قبل، است؛ و روش باطل تفسیر قرآن، تفسير به رأي، میباشد.[3]
روشن است که اگر ما بخواهيم يک تفسير تربيتي صحيح از قرآن داشته باشيم، بايد به يکي از شش گونه معتبر آن، بپردازيم.
واژه «تفسير» در لغت، مصدر باب تفعيل از ماده «فسر» به معناي بيان، جداکردن، توضيح دادن شيئ و... معنا شده است؛[4] و در اصطلاح، عبارت است از: «بيان مفاد استعمالي آيات قرآن، و آشکار نمودن مراد خداي متعال از آن بر مبناي ادبيات عرب و اصول عقلايي محاوره».[5]
البته روشن است اين تعريف، تعريف به فايده تفسير است وگرنه واژه تفسير به يکي از سه معناي «فعل مفسر، کتاب تفسير، و دانش تفسير» به کار برده شده است که بر اساس دانش بودن آن شامل مباني تفسير، قواعد تفسير، منابع تفسير، شرائط مفسر، سنجههاي فهم تفسير و معيارهاي تفسير معتبر، روشها و گرايشهاي تفسيري ميباشد.[6]
واژه «تفسير» يکبار در قرآن بهکار رفته: «وَلا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا؛[7] [مشرکان براي مقابله ومخاصمه با تو] هيچ مَثَلي براي تو نميآورند مگر اين که ما [از آن] حق و تفسير بهتري براي تو ميآوريم.»
واژه «تربيت» مصدر باب تفعيل از ماده «ربي -يربو» است که در لغت به معني رشد و زيادت است؛ به ربا نيز از اين جهت ربا گويند که در ظاهر موجب زيادي مال ربا گيرنده ميشود.[8] در فارسي از واژه «تربيت» به عنوان «پرورش» ياد ميگردد.[9]
در تعريف، ماهيت و چيستي «تربيت» بين انديشمندان قديم و جديد، مسلمان و غير مسلمان، اختلافاتي ديده ميشود که ريشه در تفاوت نوع ديدگاهها به موضوع تربيت ـ يعني انسان ـ دارد. برخي آن را به آمادگي و مقدمهسازي براي بزرگسالي، برخي به آشکار کردن نيروهاي بالقوه در وجود انسان، برخي به پرورش دهنده قواي ذهني، برخي به شکلدهنده ذهن، برخي به تکرار تکامل تاريخي، و برخي به بازسازي تجربهها، معنا کردهاند؛ که همه اين نظرات قابل نقد و بررسي است.[10]
در يک جمله، تربيت: فرايند رشد دادن يا فراهم کردن زمينه رشد و شکوفايي استعدادها و به فعليت رساندن قواي نهفته يک موجود را گويند؛ چه افزايش کمي چه کيفي، چه مثبت و چه منفي، چه در مورد روح و چه جسم. و در خصوص انسان، تربیت مجموعه تدابير و روشهايي است که براي به فعليت در آوردن ابعاد مختلف وجود او بهکار ميرود.[11]
به اين ترتيب، تربيت مختص انسان نیست و در مورد هر موجودي که قابليت رشد داشته باشد، صادق است؛ اعم از گياهان، حيوانات، و انسان؛ با اين تفاوت که در مورد انسان به اقتضاي ابعاد گستردهتر وجودي، گستره تربيت، وسيعتر وکار تربيتي، مشکلتر خواهد بود.
از موارد استعمال واژه «تربيت» در قرآن برميآيد که این واژه در فرهنگ قرآني به «تربيت مادي» اطلاق ميشود؛ «قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ»؛ [فرعون] گفت: آيا تو را از كودكى در ميان خود پرورش نداديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى؟[12] اما در خصوص «تربيت اخلاقي، معنوي و روحي» واژگاني مثل «تزکيه و تطهير» در قرآن بهکار ميرود که بسترساز تعليم کتاب و حکمت است؛ «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»؛ [انبياء آمدند] تا انسانها را تزکيه نمايند و به ايشان کتاب و حکمت بياموزند.[13]
واژه ترکيبي «تفسير تربيتي» يک ترکيب وصفي است که ميتوان مراد از آن را به چند صورت و با چند رويکرد تبيين نمود:
الف: بيان و تفسير آياتي است که مستقيماً به مسأله تربيت و ابعاد و اهداف و مباني و روشها و عوامل و موانع آن اشاره دارد: مثل آيه شريفه «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»[14] و يا آيه «وَلا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا»[15]
در اين رويکرد، مفسر به آيات، نگاه موضوعي خواهد داشت و فقط آيات تربيتي را مورد بررسي قرار خواهد داد؛ و البته آفات تفسير موضوعي مانند تقطيع آيات و خارج کردن آنها از سياق و غفلت از قرائن و تحميل ديدگاهها بر قرآن و... را میتواند به همراه داشته باشد. به ويژه که در طراحي نظام جامع تربيتي مورد نظر قرآن که رسالت اصلي انزال آن است، مفسر دچار يکسويهنگري و انفکاک ساير ساحتهاي تربيتي خواهد شد؛ زيرا خود را از نسيم تربيتي ساير آيات محروم خواهد ساخت. اين نگاه در بحثهاي معرفت ديني به «نگاه حداقلي» مشهور است؛ که در ساير رشتههاي علمي مثل فقه، جامعهشناسي، روانشناسي، عرفان و... نيز جاري است.
ب: استخراج نکات، نظريهها، يا نظام جامع تربيتي از آيات قرآن است: روشن است که در اين رويکرد مفسر در بند آياتي خاص نخواهد بود و ميتواند بهصورت ترتيبي (به صورت نزول و يا کتابت قرآن) از تمام آيات به اين مقوله بنگرد.
اتفاقاً اين رويکرد با رسالت و کارکرد قرآن نيز سازگارتر است چرا که قرآن پيش از آنکه يک کتاب سياسی يا اقتصادی یا فقهی یا جامعهشناسي و يا انسانشناسي باشد، کتاب تربيت و هدايت است؛ و تمام آيات آن ـ ولو در نگاه ابتدايي و مستقيماً مربوط به تربيت نباشد اما ـ نتيجه تربيتي خواهند داشت و به يکي از ساحتهاي تربيت مرتبط خواهند بود. از سوي ديگر روش صحيح فهم يک متن - چنانچه در علم هرمنوتيک بحث میشود - نگاه شبکهاي به متن است، به ويژه اگر يک متن با تمام موضوعات موجود در آن به يک هدف تنظيم شده باشد و از خطاي سهوي و عمدي و در نتيجه احتمال تکاذب و تعارض مصون باشد؛ که در مورد قرآن اين مطلب کاملاً صادق است.[16]
اين نگاه خواستگاه عقلايي و فطري نيز دارد و به صورت يک تفسير نظاممند اولين بار توسط علامه طباطبايي به ظهور رسيد. در اين رويکرد که از آن به «نگاه حداکثري» تعبير ميشود آيات نوراني قرآن در سه ضلع «اعتقادات، اخلاق و احکامِ» عبادات و معاملات، سعي در تربيت همه جانبه انسان دارد و تنها به يک بعد او نمينگرد.
ج: نگاه برونمتني به قرآن به اين معنا که ببينيم گزارهها و نظريات علمي ثابت شده در علوم تربيتي تا چه ميزان با آيات قرآن تطابق دارد: در اين رويکرد، اگر چه ما بر اساس مباني کلامي، آيات قرآن را در بحث تربيت، حکيمانه و بدون نقص و کاستي ميدانيم اما سعي در اثبات حقانيت قرآن کريم به واسطه اين گزارهها و نظريات نداريم، بلکه بر عکس ميخواهيم صحت و سقم گزارههای تربیتی را از قرآن دريابيم. در تقابل اين دو (گزارههاي تربيتي و گزارههاي قرآني) بر فرض فهم صحيح از آيه، در صورت قطعيت گزاره تربيتي، دست از ظهور آيه بر ميداريم و آن را تأويل ميکنيم وگرنه گزاره تربيتي را کنار خواهيم گذاشت تا سر از تحميل اين نظريات بر قرآن در نياورد.
د: باز نگاه برونمتني به قرآن با اين تفاوت که براي فهم بهتر و دقيقتر از آيات و رموز نهفته آن از دادههاي قطعي علوم تربيتي استفاده ميکنيم و براي فهم بهتر آيات تربيتي اين دادهها را به استخدام ميگيريم. البته بايد مراقب بود تا در اين روش از افتادن در وادي تفسير به رأي، مصون ماند؛ چرا که گزارههاي علوم انساني که مبتني بر فهم بشر است برخلاف علوم تجربي معمولاً ظني و غير قابل اثبات قطعي است. البته در مواردي نيز اين گزارهها قابل اثبات تجربي خواهد بود، مانند برخي گزارههاي انسانشناسي تربيتي و روانشناسي تربيتي و جامعهشناسي تربيتي که فهم بهتر و صحيحتري از آيات را به ما خواهد داد. اما اگر به صورت ظني بود بايد در قالب احتمال مطرح گردد تا سر از تفسير به رأي در نياورد.
«مباني تفسير» يعني مبادي تصوري و تصديقي تفسير که آگاهي از آنها و تعريف و انتخاب مبنا در مورد آنها، قبل از تفسير، براي مفسر لازم است؛[17] و در چگونگي کشف معاني و مقاصد آيات قرآن دخالت داشته و اساس و زير بناي استخراج مفاهيم قرآني است.[18]
از آنجا که موضوع تفسير، کلمات نوراني قرآن کريم است، مباني عام تفسيري نيز بايد پيرامون فهم معنا و مراد آيات قرآن باشد؛ مثل امکان فهم و تفسير آيات براي غير معصوم در مرحله اول و جواز تفسير براي غير معصوم در مرحله دوم و حجيت تفسير در مرحله سوم.
اگر مباني عام تفسيري را پذيرفتيم، نوبت به «مباني خاص» تفسير تربيتي ميرسد. از آنجا که مباني عام تفسيري در هر تفسير خاص مثل تفسير تربيتي نيز جاري است ما به اثبات و تبيين اين مباني نميپردازيم زيرا نوع مفسرين بر فرض پذيرش اين مباني اقدام به نگارش دهها تفسير نمودهاند و از سوي ديگر کار علمي خوبي از سوي برخي محققين در اين مورد به صورت مدون تنظيم شده است.[19]
در مورد مباني تفسير تربيتي به چند نکته بايد دقت نمود:
الف: چون موضوع تربيت، «انسان» است، و هدف از آن، هدايت و کسب فضایل اخلاقي و در نتيجه سعادت اوست، مفسر ابتدا بايد تعريف صحيحي را از انسان و ابعاد وجودي و استعدادهاي او با تکيه بر آيات نوراني قرآن ارائه دهد؛ يعني مفسر تربيتي بايد ابتدا مبناي صحيحي در مورد انسان داشته باشد.
ب: براي ارائه تفسير جامع تربيتي بايد تمام ساحتهاي تربيتي اعم از تربيت جسماني، عاطفي، اجتماعي، اخلاقي، جنسي، عقلاني، و ديني در نظر گرفته شود و غفلت از يک ساحت، نظام جامع تربيتي را به ما ارائه نخواهد داد.
ج: ارائه تفسير جامع تربيتي مستلزم آن است که مفسر در کنار شناخت صحيح از انسان، درک درستي از مباحث معرفتشناختي به ويژه مهمترين بحث آن يعني خداشناسي و البته شناخت دقيقي از جهان و هستي، داشته باشد.
د: مفسر تربيتي بايد به نزول تدريجي آيات و بحث قرآني آيات مکي و مدني که نقش مهمي در ارائه نظام صحيح تربيتي از قرآن دارد توجه ويژه کند؛ زيرا نزول تدريجي آيات، قطعاً به علت تدريجي بودن امر تربيت و رعايت درک و فهم مخاطب و وسعت و تواناييهاي او بوده که خود، از اصول تربيت است و مربي بايد اين مهم را در نظر داشته باشد.
ه : چون موضوع تربيت، انسان است و از سوي ديگر تجلي بالاترين مراتب تربيت در وجود انسان کامل صورت ميگيرد، لذا مفسر تربيتي بايد به سيره عملي و سنت قولي و فعلي رسول گرامي اسلام(ص) و اهلبیت(ع) در تبيين و تفسير آيات، توجه خاص نموده و از روشهاي صحيح تفسيري که قبلاً ذکر شد به روش تفسير روايي آن توجه ویژه کند.
با تکيه بر نکات فوق به چند اصل و مبناي کلي در تفسير تربيتي ميپردازيم:
اصل اول: خداوند مربي اصلي انسان است و ساير عوامل تربيت مثل پدر و مادر و معلم و اجتماع، نقش واسطهاي دارند. آياتي که ربوبيت تشريعي و تکويني و نقش هدايتگري خداوند را اثبات و توصيف ميکند و نقش پيامبر(ص) را فقط ابلاغ و ارائه و اجرای وحي ميداند، بر اين مطلب گواه است. براساس اين اصل، مفسر تربيتي بايد به تک تک آيات نگاه تربيتي داشته باشد و با دقت و ظرافت، سعي در استخراج نکات تربيتي از تمام آيات داشته باشد و لو در نگاه بدوي ظاهرآيهاي با موضوع تربيت، بيگانه به نظر آيد؛ زيرا کتاب قرآن براساس نقش مربيگري خداوند براي بشر نازل شده است.
اصل دوم: انسان که موضوع تربيت است در نگاه قرآن موجودي مرکب از جسم و روح، داراي بالاترين ظرفيت علمي، ابدي، مختار، فکور و داراي عقل، داري تأثير و تأثّر، و مفطور به فطرت توحيدي، داراي کرامت ذاتي، ذاتا خير خواه، داراي دو دسته گرايشهاي حيواني و الهي، تنوع طلب، مايل به جاودانگي وگريزان از محدوديت، و متفاوت از ساير موجودات در تمام جنبه هاي خلقت، است.[20] با توجه به ماهيت وجودي انسان، مفسر بايد در تفسير جامع تربيتي تمام ابعاد پرورشي انسان اعم از پرورش جسمي (آيات اکل و شرب و آيات ناهي از مضرّات) و پرورش عقلي (آيات ارشاد به تفکر و تعقل و ناهي از پيروي از ظن و گمان) و پرورش اخلاقي (آيات مشعر به کنترل قواي غريزي) و پرورش اعتقادي (آيات اعتقادي) و پرورش اجتماعي (آيات آموزشدهنده مهارتهاي زندگي اجتماعي و برخورد صحيح در اجتماع) و ... را بهصورت ويژه در نظر بگيرد.
اصل سوم: تربيت، يک فرايند تدريجي است؛ زيرا تأثير در انسان، به صورت تدريجي اتفاق ميافتد از همين روست که آيات قرآن کريم به صورت تدريجي و در ظرف 23 سال نازل شد. لذا مفسر تربيتي بايد به فرايند نزول آيات و شأن نزول آنها نيز دقت کافي نمايد.
اصل چهارم: اگر مفسر تربيتي در صدد بيان گزارهها يا نظريات تربيتي براي انسان است بايد در تفسير خويش به اين نکته توجه کند که: انسان موجودي متفاوت از ساير موجوداتِ قابل تربيت است؛ بهويژه اين تفاوت در استعدادهای افراد بشر و در مواهب الهي نيز وجود دارد. پس بايد به عنوان يک اصل تربيتي وجود تفاوتها را پذيرفت و با اين نگاه به تفسير آيات پرداخت.[21]
اسلوبهاي تفسير که همان چگونگي کشف معاني و مقاصد آيات است، از جمله مباحث مهم علم تفسير است. تفسير تربيتي مثل ساير تفاسير ميتواند به سه گونه «ترتيبي، موضوعي و مزجي» صورت بگيرد و در هر سه مورد از شش روش تفسير صحيح که قبلاً ذکر شد، ميتوان استفاده نمود.
ما نگاه حداکثري در موضوع تفسير تربيتي را با رسالت قرآن قابل انطباق دانسته، در نتيجه روش تفسير ترتيبي را بهترين روش در اين موضوع ميدانيم، آن هم به روش ترتيب نزول آيات که با امر تربيت و اصل تدريجي بودن آن سازگارتر است. البته در اين روش ميتوان به سبک علامه طباطبايي به تناسب برخي آيات به تفسير موضوعي نيز پرداخت که کاري پسنديدهتر است و در بين تفاسير، آنها که کاري تلفيقي انجام دادهاند از جامعيت بهتري برخوردارند.
تفسير تربيتي يک تفسير علمي به حساب ميآيد، بنابر اين بهصورت کلي دو آفت مهم پيش روي آن است:
الف: آفتهايي که متوجه خود مفسر است و در هر تفسيري امکان وجود دارد؛ به اين معنا که مفسر قرآن بايد شرائطي را دارا باشد و نداشتن آن، يعني تفسير غلط و گاه تفسير به رأي. از جمله شرایط یک مفسر قرآن: آشنايي با ادبيات عرب؛ آگاهي به شأن نزول آيات؛ اطلاع از علوم قرآن مانند ناسخ و منسوخ؛ توان مراجعه به احاديث و اصول فقه؛ آگاهي از بينشهاي فلسفي، علمي، اجتماعي، و اخلاقي؛ پرهيز از هرگونه پيش داوري و تطبيق و تحميل؛ آشنايي با علم تفسير؛ آشنايي با قواعد، مباني، روشهاي صحيح، و گرايشهاي تفسيري؛ توان رجوع به قرائن عقلي؛ و آشنايي با علوم تربيتي در تفسير تربيتي.[22]
ب: آفتهايي که متوجه این روش تفسيري است از جمله: استفاده از گزارههاي غير قطعي علوم تربيتي در تفسير آيات، تطبيق و تحميل نظريات علوم تربيتي بر قرآن، روشن و واضح نبودن دلالت ظاهر آيات بر مطالب تربيتي و ... .
.[1] نهج البلاغه، خطبه 18.
.[2] رضایی اصفهانی، محمدعلی، منطق تفسیر قرآن، ج2، ص22 .
[3] . همان، ص32.
[4] . مقايیس اللغه، لسان العرب و مجمع البحرین، ذیل ماده فسر.
.[5] بابایی، علیاکبر و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ص 23.
[6] . رضایی اصفهانی، منطق تفسیر قرآن،ج1،ص 19-20 .
[7] . فرقان:33.
.[8] لسان العرب و العین، ذیل ماده ربی.
.[9] فرهنگ معین، ص1063.
.[10] جمعی از نویسندگان، فلسفه تعلیم و تربیت، ص167-321.
[11] . بهشتی، سعید، تربیت اسلامی، مجموعه مقالات، روشهای تربیت عقلانی در سخنان امام علی، ص507.
[12] . شعراء: 18.
.[13] جمعه:2.
[14] . اسراء: 23.
.[15] حجرات:12.
.[16] ربانی گلپایگانی، علی، هرمنوتیک و منطق فهم دین،57.
.[17] رضایی اصفهانی، محمدعلی، منطق تفسیر، ج1، ص17.
.[18] عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص204و 215.
.[19] سیوطی، الاتقان، ج1، طبرسی، مقدمه مجمع البیان،ج1، ص5تا16، عمید زنجانی، مبانی و روشهای تفسیر قرآن،ص 216، شاکر، محمدکاظم، مبانی و روشهای تفسیری، ص292.
[20] . آيات: بقره:31و196، سجده:11، کهف:29، نساء: 28، فاطر:15، هود:51، زخرف:22، روم:30، اسرا:70، عاديات:8، حجرات:13، آل عمران:14 بر اين مطالب گواه است.
[21] . آيات: نساء:32، نوح:13ـ14، نحل:71، اسراء:21 نيز به اين نکته اشاره دارد.
[22]. رضایی اصفهانی، محمدعلی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن،ص53-74.